سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

به نام خدایی که در این نزدیکی است .

دستهایش می لرزد 

اما قلبش ، هنوز ندیده ام بلرزد 

برای چشمان کم سوی او ، 

دیدن نور خدا ، اصلا کاری ندارد 

نوشتن نمی داند

اما هر روز مشق صفا می نویسد 

خواندن نمی داند 

اما تمام برگ های  کتاب زندگی را

به زیبا ترین صدا خوانده است 

در باغچه ی روزهایش 

فقط و فقط عمل می کارد 

و برای خانه ی دلش 

فقط و فقط نگاه خدا را قاب کرده است !

کسی که از خیلی چیزها برای خدا گذشته 

و هیچ گاه پشیمان نبوده است 

مدتهاست به حضورش تکیه کرده ام ! 

 و به قنوتش دل بسته ام ! 

و به اطمینان نگاهش ، ایمان دارم 

و به ایمانش ، اعتقاد دارم 

او از هدیه های بزرگ خدا 

برای من است 

او شبیه پدرم ..

 او پدر من است ...

 

پ.ن :برای پیرمردی که آرامم می کند همیشه ... 

 

 

 



برچسب‌ها: دلنوشته های جویبار
+ تاریخ دوشنبه 91/9/20ساعت 6:4 عصر نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا